باب اسفنجی وپاتریک
مسابقه حلزون هابود،گری ،یکی ازشرکت کننده های این مسابقه بودشرکت کننده بعدی ،حلزون اختاپوس بودیه شرکت کننده دیگه هم بودکه مال آقای پاتریک بود،(راستشو بخواین حلزون پاتریک یه سنگ بود!) مسابقه شروع شد،گری نمیتونست حرکت کنه بخاطرتمرین های نادرستی که باب بهش داره بود،اما حلزون اختاپوس مثل بادتندمیرفت ،حلزون پاتریک هم که....وسطای مسابقه گری چشمشوازدست داد،اماباب فریادمیزد:عجله کن گری ...بدوزودباش ...گری دیگه نمیتونست تکون بخوره یه جاافتادوغش کرد،حلزون اختاپوس که نزدیک خط مسابقه بود،برگشت ورفت پیش گری ...اختاپوس دهنش باز شده بود..... مسابقه حلزون هابود،گری ،یکی ازشرکت کننده های این مسابقه بودشرکت کننده بعدی ،حلزون اختاپوس بودیه شرکت کننده دیگه هم بودکه مال آقای پاتریک بود،(راستشو بخواین حلزون پاتریک یه سنگ بود!) مسابقه شروع شد،گری نمیتونست حرکت کنه بخاطرتمرین های نادرستی که باب بهش داره بود،اما حلزون اختاپوس مثل بادتندمیرفت ،حلزون پاتریک هم که....وسطای مسابقه گری چشمشوازدست داد،اماباب فریادمیزد:عجله کن گری ...بدوزودباش ...گری دیگه نمیتونست تکون بخوره یه جاافتادوغش کرد،حلزون اختاپوس که نزدیک خط مسابقه بود،برگشت ورفت پیش گری ...اختاپوس دهنش باز شده بود..... گری...حلزون باب اسفنجی روکه میشناسید؟
اون قسمتش یادتون هست که گری ،حلزون محبوب باب میره پیش پاتریک وباب هرکاری میکنه که اونوبرگردونه،نمیتونه...آخرشم بعدازیه مدت احساس میکنه بدون گری نمیتونه زندگی کنه ، حسابی گریه میکنه که آخرشم متوجه میشه گری بخاطربسکوییت پاتریک همش پیش اون میرفته........
яima |